این اواخر خیلی فکر کردم،

خیلی زیاد.

 

به خودم اومدم و دیدم که من حتی شکست عشقی هم نخوردم هیچ وقت.

مث خیلیا که کسی که باهاش در رابطه بودن ترکشون کرده یا خانواده ای نذاشتن دو تا عاشق به هم برسند.

 

هر آهنگ عاشقانه سوکی که میشنوم هیچ جوره نمیتونم بگم باهاش همذات پنداری میکنم.

ولی انگار یه چیزی ته دلم میخواد الکی به من این باورو بده که تو شکست خوردی، تو دور ریخته شدی، تو ترک شدی

با این آهنگ گریه کن تو بدبختی!

 

ولی خب نیستم!

نبودم هیچ وقت.

 

گاهی فکرمیکنم من بدبخت شکست خورده نیستم.

من شاید بدبخت تر از بدبختی ام که حتی تو میدون راهش هم ندادن!!:)))

خب هیچ وقت رابطه موفقی نداشتم که بگم خوشبخت و پیروز رابطه ام ولی خب شسکت هم نخوردم.

 

میدونی؛

من همیشه یه روح بودم با یه تایمینگ افتضاح

از وسط یه سری رابطه سر در می آوردم و انتظار داشتم دیده و شنیده بشم ولی نمیشدم.

یه سری این وسط که ارتباطشون با طرف مقابل خودشون به هر دلیلی ضعیف میشد، کمی منو میدیدن و بهم لبخند میزدن

و من فکر میکردم دارم یک طرف رابطه میشم.

ولی خب توهم بود!

خیال باطل.

 

همینطور که فکرمیکردم و فکر میکردم فهمیدم

من عاشقی رو خیلی خیلی خوب بلدم و تمام حس هاشو واو به واو درک میکنم،

ولی معشوق بودن رو نه! به هیچ شکلی هیچ ایده ای ندارم!

معشوق یک عشق دوطرفه بودن البته.

 

اینکه دوست داشته بشی چه حسی داره؟

توی فیلما و کتابا دیدم ولی تو واقعیت چه شکلیه؟

 

اینکه یکی وقتی خودکار دستش بگیره، اسم منو ناخودآگاه بنویسه رو هر کاغذی که جلوشه.

اینکه با خیال رسیدن به من آهنگ گوش کنه؟

اینکه بخواد دار و ندارشو به پای من بریزه؟

اینکه بخواد خودشو غرق کنه تو چشام و بتونه رج به رج افکارمو بخونه؟

اینکه بلد باشه چجوری خوشحالم کنه؟

اینکه کور بشه از نکات منفی من و هرکاری کنم به نظرش قشنگ باشه؟

اینکه غرغرهامم براش قشنگ باشه و از ناراحتی من ناراحت بشه؟

اینکه صبح و شب و هرثانیه ش فقط وقتی با منه بخیر باشه؟

اینکه من هی ناز کنم و اون نیاز؟ اینکه من هی پس بزنم و اون به جای منصرف شدن، بیشتر بخواد؟

و از همه مهم تر اینکه دلیل آرامش و حال خوبش باشم و هم صحبتی و دیدن من براش لذتبخش ترین کار دنیا و این قضیه رو مدام بهم بگه؟

و خیلی چیزای دیگه.

 

 

من همه این حسا رو ثانیه به ثانیه داشتم به کسانی،

ولی حتی نمیتونم تصور کنم کسی به من داشته باشه!

 

 

اینجور نبوده که همیشه یه جور بوده باشم و هیچ کاری برای راه حلش نکنم.

از ظاهر شروع کردم. خیلی نمیشد کاریش کرد چون روش های مصنوعی مث آرایش و جراحی رو فریب و عاریه ای میدونم و خب ژنوتیپ و فنوتیپم رو هم نمیتونم دستکاری کنم.

روی صدام کار کردم. بد نشد.

روی اخلاقم کار کردم بازم به خاطر همون مسائل روانشناسی که ریشه در کودکی دارد {!:))) } خیلی قدرت تغییر نداشتم.

به دوست داشتن خودم پرداختم.

به جایگاه اجتماعیم. مدرک، کار، چندوجهی و مالتی تسکینگ بودن .رزومه قوی:)))

و درنهایت یک عاشق خالص بودن. فکرمیکردم اگر به سنگ هم بینهایت محبت کنی بالاخره نرم میشه.

ولی خب اشتباه میکردم. آدما سنگ نیستن وقتی بهت تمایلی نداشته باشن هزار قدم هم به سمتشون برداری یک قدم هم به سمتت نمیان.

قدم بعدیم مقایسه کردن خودم با معشوق خودم. اینکه من جذب چی در اونا شدم که بخوام رو خودم پیاده کنم تا کسی هم جذب من بشه.

که اونم به خاطر تفاوت های دو جنس جواب نمیداد. من نمیتونستم از روی یک مرد شبیه سازی کنم.

 

وسط پروسه فکرکردم شاید باید برم سراغ همجنس هام. ولی واقعا گرایش جنسی به هم جنس نداشتم. و صدالبته از سمت هم جنس هامم همیشه من اون دوست سوم اکیپ های سه نفره بودم که کمترین صمیمیت رو باهاش داشتن. هیچ وقت یه دوست جون جونی دو نفره نداشتم که بخوام همه رازهامو بهش بگم. چیزی که از بچگی دوست داشتم داشته باشم.

 

آخرین ایده م هم این بود که بدجنس بدذات و آدم بده بشم که خب در مورد من افتضاح ترین ایده بود:)))

نه تنها برام غیر ممکنه خوب نباشم که حتی وقتی خوب منو هم کسی نمیخواد، بد منو که حتی سلامم بهش نمیکنن:))

 

دیگه تمام شد. تمام ایده هام برای یک معشوق ایده آل بودن ته کشید!

هرچی فکر میکنم دیگه ایده ای به ذهنم نمیرسه!

 

تنها دستاوردم این بود که آپشنی باشم جهت زاپاس خواستگاری های بی معنی و معرفی های واسطه ای بی معنی تر.

یک گزینه که میشه بهش فکرکرد هه:)

 

خب من نمیخوام یک گزینه باشم. نمیخوام کسی آنالیزم کنه.

من یک آدم صفر و صدم.

یا همه ی دنیای یه نفر باشم یا هیچی.

 

من حتی توی عاشق بودن هم صفر و یکم.

وقتی ببینم معشوق من کسی هست که همه دنیاشه ولش میکنم و هرکاری میکنم که بهش برسه اتفاقا.

 

مطمئنم روزی کسی به من خیانت کنه، خیلی راحت میسپارمش به همون طرف.

دل کسی که صد در صد با من نیست، حتی اگه 99 درصد هم پیش من باشه، به درد من نمیخوره.

 

من یکی برای خود خود خودم میخوام.

یکی که منو برای خود خود خودش بخواد.

 

و هیچ راه حلی جز صبر و تماشای جهان نمونده.!

تمام.

 

2:49 AM

روح ها وقتی فریاد میزنن، کسی صداشونو میشنوه؟

قول روی پل تقاطع ظفر-نلسون ماندلا

دلتنگی برای الکل مطلق

  ,هم ,اینکه ,ولی ,کسی ,یک ,ولی خب ,هیچ وقت ,به من ,  من ,که حتی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

htyhrhhfh server آموزش عکاسی آرام فیلم عکس نوشته امیدبان سپیدانه شرکت توسعه دهندگان انرژی سبز کویر در کرمان فروش انواع لباس خواب زنانه فانتزی و کاستوم زنانه و شورت فانتزی مسیر